سایناساینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

ساینا تمام زندگی و دنیای من و بابایی

نازمو بکش

ساینا آرام و بی صدا و مظلوم  در حال اشک ریختن بی هیچ دلیلی مامانی در آشپز خونه: یه ک آن متوجه این صحنه شدم : عزیزززززززززز دلم ، قشنگم چیه چرا گریه می کنییی؟ ساینا  با ناز فراوان: مامانیییی ، مامانی مامانی جونم، چی می خوای عروسکم؟ ساینا: مامانی می شه یه کوچولو نازم رو بکشی؟ مامانی:  بعد توی دلم اینجوری خندیدم دنیایی دارن این بچه ها. چقدر قشنگ و پاکه خدایا شکرت ...
23 تير 1393

ماه رمضون و ساينا

سحر پاشو غذا بخور تا به اذون هیچی نخور دعا بکن ؛ نماز بخون نماز و روزه هر دو چه خوبه؛ هر دو چه خوبه این شعر مهدت، سانیا: مامان رمضون یعنی چی؟ مامان: یعنی اینکه کارای خوب بکنی و کارای بد نکنی و مثل شعرت صبح خیلی زود بیدار شی و غذا بخوری و تا شب که الله و اکبر می گن هیچی نخوری ساینا : مامان تو روزه ایی؟ مامان : آره عزیز دل مامان روزه ام ساینا : پس منم روزه ام چند دقیقه بعد ؛ یه بسته پاستل از تو کمدت برداشتی و آوردی مشغول خوردن ساینا: مامانی تو هم بخور ؛ خوشمزه است مامان: نمی شه مامان من روزه ام ساینا : خوب اشکال نداره  پاستیله خوشمزه است، روزه ...
21 تير 1393
1